جدول جو
جدول جو

معنی تسلس کردن - جستجوی لغت در جدول جو

تسلس کردن
(نَ شَ تَ / نَ تَ)
ریا و مکر کردن. سالوس فروشی کردن. سالوسی کردن:
او ندارد خود هنر الا همان
کو تسلس میکند با مردمان.
مولوی.
و رجوع به تسلس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ شِ نُ تَ / نَ نُ تَ)
آرامش دادن. آرام کردن:
آنچنان عشق تو، بدخوی برآورد مرا
که تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا.
صائب (از آنندراج).
اسیر ناز تو گردداثر بس است تغافل
به یک جواب تسلی کند هزار جوابش.
شفیع اثر (ایضاً).
در قفس دل را به نومیدی تسلی کرده ام
بوی گل گر بر مشامم میخورد جان میدهم.
محسنای شیرازی (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تقلا کردن
تصویر تقلا کردن
کوشیدن کوشیدن سعی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلح کردن
تصویر مسلح کردن
زیا وندنیدن زینه مند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسوس کردن
تصویر فسوس کردن
تمسخر کردن، استهزاء کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجسس کردن
تصویر تجسس کردن
جست و جو کردن پی جوییدن یوشیدن کافتن پژوهش پژوهیدن خبر جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولی کردن
تصویر تولی کردن
دوستی کردن، روی آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنفس کردن
تصویر تنفس کردن
رخیدن دم بر کشیدن هنیدن هوییدن نفس کشیدن دم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکلم کردن
تصویر تکلم کردن
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفرس کردن
تصویر تفرس کردن
بو بردن آغیلیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجلی کردن
تصویر تجلی کردن
گرازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
نادرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلد کردن
تصویر تقلد کردن
بعهده گرفتن بگردن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیم کردن
تصویر تسلیم کردن
وا گذار کردن سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخر کردن
تصویر تسخر کردن
مسخره کردن کسی راریشخند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسرع کردن
تصویر تسرع کردن
شتاب کردن سرعت گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تظلم کردن
تصویر تظلم کردن
شکایت کردن (از ظلم) داد خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدلیس کردن
تصویر تدلیس کردن
فریب دادن تباه گردانیدن،جمع تعمیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلص کردن
تصویر تخلص کردن
ذکر نمودن شاعر نام خود را در شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخلف کردن
تصویر تخلف کردن
خلاف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجلس کردن
تصویر مجلس کردن
((~. کَ دَ))
جمع شدن و گفتگو نمودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاسیس کردن
تصویر تاسیس کردن
پایه گزاری کردن، بنیان گذاری کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
Cheat
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسلیم کردن
تصویر تسلیم کردن
Surrender, Concede, Subdue
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاسیس کردن
تصویر تاسیس کردن
Establish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاسیس کردن
تصویر تاسیس کردن
основывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسلیم کردن
تصویر تسلیم کردن
уступать , подчинять , сдаваться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
обманывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاسیس کردن
تصویر تاسیس کردن
gründen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تسلیم کردن
تصویر تسلیم کردن
zugestehen, unterwerfen, sich ergeben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
schummeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاسیس کردن
تصویر تاسیس کردن
засновувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تسلیم کردن
تصویر تسلیم کردن
поступатися , підкоряти , здаватися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تقلب کردن
تصویر تقلب کردن
обманювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاسیس کردن
تصویر تاسیس کردن
założyć
دیکشنری فارسی به لهستانی